بوی تو
ابراهیم که نیستی میگذاری و می روی
این اتش نبودنت بر من گلستان نخواهد شد
دستانت را زیر تنهاییم ستون کن
من از اوارگی بی تو بودن می ترسم
تو در من ان تب گرمی که ابم میکند کم کم
نگاهت نیز چون مستی خرابم میکند کم کم
در مخفی گاه ذهنمان
کسی که دوستش داریم میماند
حتی در دوری و جدایی
بودنم را باور کن
حتی اگر در سایه ات پنهان باشم...
دنیا اگه مردونگی سرش میشد اسمش
دخترونه نبود
من شکستم تا تو را عاشق کنم
بعد من باران فقط اب است و بس
هرکه بعد من سراغت را گرفت
زشت یا زیبا فقط خواب است و بس
منتظر نباش کسی بیاد که دنیا رو بهت بده
دعا کن کسی پیدا بشه تو رو به دنیا نده
بفهم......
دارد ناز تو را میکشد...
مردی که از غـــــــرور...
خورشید هم به پایش نمیرسد
مهربانیت را با دلم پیوند زدم
تا دور بودن را احساس نکنم اما باز
دلـــــــــــــتنگم
نظرات شما عزیزان: